مولانا:مست رسید آن بت بیباک من دردکش و دلخوش و چالاک من
❈۱❈
مست رسید آن بت بیباک من
دردکش و دلخوش و چالاک من
گفت به من بنگر و دلشاد شو
هیچ به خود منگر غمناک من
❈۲❈
ز آب و گل این دیده تو پرگل است
پاک کنش در نظر پاک من
دست بزد خرقه من چاک کرد
گفت مزن بخیه بر این چاک من
❈۳❈
روی چو بر خاک نهادم بگفت
پاک مکن روی خود از خاک من
ای منت آورده منت میبرم
ز آنک منم شیر و تو شیشاک من
❈۴❈
نفت زدم در تو و میسوز خوش
لیک سیه مینکند زاک من
کامنت ها