مولانا:مینروم هیچ از این خانه من در تک این خانه گرفتم وطن
❈۱❈
مینروم هیچ از این خانه من
در تک این خانه گرفتم وطن
خانه یار من و دارالقرار
کفر بود نیت بیرون شدن
❈۲❈
سر نهم آن جا که سرم مست شد
گوش نهم سوی تنن تنتنن
نکته مگو هیچ به راهم مکن
راه من این است تو راهم مزن
❈۳❈
خانه لیلی است و مجنون منم
جان من این جاست برو جان مکن
هر کی در این خانه درآید ورا
همچو منش باز بماند دهن
❈۴❈
خیز ببند آن در اما چه سود
قارع در گشت دو صد درشکن
ای خنک آن را که سرش گرم شد
ز آتش روی چو تو شیرین ذقن
❈۵❈
آن رخ چون ماه به برقع مپوش
ای رخ تو حسرت هر مرد و زن
این در رحمت که گشادی مبند
ای در تو قبله هر ممتحن
❈۶❈
شمع تویی شاهد تو باده تو
هم تو سهیلی و عقیق یمن
باقی عمر از تو نخواهم برید
حلقه به گوش توام و مرتهن
❈۷❈
مینرمد شیر من از آتشت
مینرمد پیل من از کرگدن
تو گل و من خار که پیوستهایم
بیگل و بیخار نباشد چمن
❈۸❈
من شب و تو ماه به تو روشنم
جان شبی دل ز شبم برمکن
شمع تو پروانه جانم بسوخت
سر پی شکرانه نهم بر لگن
❈۹❈
جان من و جان تو هر دو یکی است
گشته یکی جان پنهان در دو تن
جان من و تو چو یکی آفتاب
روشن از او گشته هزار انجمن
❈۱۰❈
وقت حضور تو دو تا گشت جان
رسته شد از تفرقه خویشتن
تن زدم از غیرت و خامش شدم
مطرب عشاق بگو تن مزن
❈۱۱❈
خطه تبریز و رخ شمس دین
ماهی جان راست چو بحر عدن
کامنت ها