مولانا:ای تو پناه همه روز محن بازسپردم به تو من خویشتن
❈۱❈
ای تو پناه همه روز محن
بازسپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست
قطره آن الفت مرد است و زن
❈۲❈
شیر دهد شیر به اطفال خویش
شاه بگوید به گدا کیمسن
بلک شود آتش دایه خلیل
سرمه یعقوب شود پیرهن
❈۳❈
نور بد و شد بصر از آفتاب
آب بنوشد ز ثری یاسمن
بلک کشد از بت سنگین غذا
با همه کفرش به عبادت شمن
❈۴❈
قهر کند دایگی از لطف تو
زهر دهد دایه چو آری تو فن
گردد ابریشم بر کرم گور
حله شود بر تن مؤمن کفن
❈۵❈
بس کن از این شرح و خمش کن که تا
بلبل جان خطبه کند بر فنن
کامنت ها