مولانا:بازرسید آن بت زیبای من خرمی این دم و فردای من
❈۱❈
بازرسید آن بت زیبای من
خرمی این دم و فردای من
در نظرش روشنی چشم من
در رخ او باغ و تماشای من
❈۲❈
عاقبت امر به گوشش رسید
بانگ من و نعره و هیهای من
بر در من کیست که در میزند
جان و جهان است و تمنای من
❈۳❈
گر نزند او در من درد من
ور نکند یاد من او وای من
دور مکن سایه خود از سرم
باز مکن سلسله از پای من
❈۴❈
در چه خیالی هله ای روترش
رو بر حلوایی و حلوای من
هم بخور و هم کف حلوا بیار
تا که بیفزاید صفرای من
❈۵❈
ریش تو را سخت گرفتهست غم
چیست زبونی تو بابای من
در زنخش کوب دو سه مشت سخت
ای نر و نرزاده و مولای من
❈۶❈
مشک بدرید و بینداخت دلو
غرقه آب آمد سقای من
بانگ زدم کای کر سقا بیا
رفت و بنشنید علالای من
❈۷❈
آن من است او و به هر جا رود
عاقبت آید سوی صحرای من
جوشش دریای معلق مگر
از لمع گوهر گویای من
❈۸❈
گوید دریا که ز کشتی بجه
دررو در آب مصفای من
قطره به دریا چو رود در شود
قطره شود بحر به دریای من
❈۹❈
ترک غزل گیر و نگر در ازل
کز ازل آمد غم و سودای من
کامنت ها