گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او روی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از او

❈۱❈
چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او روی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از او
با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود خنده نهان کردم من اشک همی‌بارم از او
❈۲❈
شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی یک طرفی آبم از او یک طرفی نارم از او
با ترشانش ترشم با شکرانش شکرم روی من او پشت من او پشت طرب خارم از او
❈۳❈
صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش رقص کنان دست زنان بر سر هر طارم از او
طوطی قند و شکرم غیر شکر می نخورم هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او
❈۴❈
گر ترشی داد تو را شهد و شکر داد مرا سکسک و لنگی تو از او من خوش و رهوارم از او
هر کی در این ره نرود دره و دوله‌ست رهش من که در این شاه رهم بر ره هموارم از او
❈۵❈
مسجد اقصاست دلم جنت مأواست دلم حور شده نور شده جمله آثارم از او
هر کی حقش خنده دهد از دهنش خنده جهد تو اگر انکاری از او من همه اقرارم از او
❈۶❈
قسمت گل خنده بود گریه ندارد چه کند سوسن و گل می‌شکفد در دل هشیارم از او
صبر همی‌گفت که من مژده ده وصلم از او شکر همی‌گفت که من صاحب انبارم از او
❈۷❈
عقل همی‌گفت که من زاهد و بیمارم از او عشق همی‌گفت که من ساحر و طرارم از او
روح همی‌گفت که من گنج گهر دارم از او گنج همی‌گفت که من در بن دیوارم از او
❈۸❈
جهل همی‌گفت که من بی‌خبرم بیخود از او علم همی‌گفت که من مهتر بازارم از او
زهد همی‌گفت که من واقف اسرارم از او فقر همی‌گفت که من بی‌دل و دستارم از او
❈۹❈
از سوی تبریز اگر شمس حقم بازرسد شرح شود کشف شود جمله گفتارم از او

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

تصاویر

کامنت ها

همایون
2018-02-17T00:00:19
ابهامی در بیت اول هست که در دنباله غزل روشن می‌‌شود که این ترش رویی نه‌ با او بلکه با دیگر ترش رویان است و به خاطر آنان خود را ترش رو و ناراضی و شاکی‌ نشان می‌‌دهدانسان باید با خود راستی‌ به خرج دهد وبا دیگران از ناراستی نیز بهره بگیرداولین قربانی راستی‌ با دیگران سیامک است پهلوانی که دروغ را نمی شناسد و به جنگ اهریمن می‌رود که با فریب و دروغ آشناستهم دروغ و هم راستی‌ دو هنر در انسان است که باید به زیبایی و کار آمدی بهره برداری شود یکی‌ با درون خود و با دوست و یکی با جامعه و بیرونجلال دین در کتاب ماه نامه (مثنوی) به بررسی دروغ‌ها در انسان می‌‌پردازد و در غزل‌هایش هنر راستی‌ را به نمایش می‌‌گذارد و از شمس و خورشید می‌‌گویداگر انسان ظرفیت این دو را نداشته باشد در تنگنا است و در ستیزه با دیگران که در چارچوب‌های کوچک هستند قرار می‌‌گیردانسان باید وجود خود را آن‌ اندازه گسترش دهد که هم آب و هم آتش در او به آسانی کار کنند هر چند که جلال دین از هستی‌ تنها شیرینی‌ و خنده، رخس و هماهنگی، نور و روشنی دریافت می‌‌کند ولی دیگران این طور نیستند و می‌‌توانند ترشی و خشکی، رشک و ستیزه را نصیب خود سازند، از هستی‌ همه گونه صفت و ویژگی‌ قابل دریافت است زیرا لطیف و بی‌ پایان است و هیچ چارچوب و فرمولی نداردهمان گونه که نصیب جلال دین هم شمس تبریز شده است که هر چه بگوید از اوست و اگر باز بیاید همه گفتار او راست و بی‌ پرده بیرون می‌‌آید
سفید
2023-05-20T22:33:35.494574
  شهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی من طرفی...  
سفید
2023-05-20T22:34:47.8752289
  قسمت گل خنده بود؛ گریه ندارد چه کند!...  
مسافر
2023-07-11T09:40:04.9467694
سلام آفرین بله انسان محل پیدایش اضداد است و با زنده شدن از همه اضداد در جهت وحدت استفاده می کند.
مسافر
2023-07-11T09:42:11.5333393
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 957 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید: parvizshahbazi aparat