مولانا:عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو کوس و دهل نمیچخد بیشرف دوال تو
❈۱❈
عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
کوس و دهل نمیچخد بیشرف دوال تو
من به تو مایل و تویی هر نفسی ملولتر
وه که خجل نمیشود میل من از ملال تو
❈۲❈
ناز کن ای حیات جان کبر کن و بکش عنان
شمس و قمر دلیل تو شهد و شکر دلال تو
آیت هر ملاحتی ماه تو خواند بر جهان
مایه هر خجستگی ماه تو است و سال تو
❈۳❈
آب زلال ملک تو باغ و نهال ملک تو
جز ز زلال صافیت مینخورد نهال تو
ملک تو است تختها باغ و سرا و رختها
رقص کند درختها چونک رسد شمال تو
❈۴❈
مطبخ توست آسمان مطبخیانت اختران
آتش و آب ملک تو خلق همه عیال تو
عشق کمینه نام تو چرخ کمینه بام تو
رونق آفتابها از مه بیزوال تو
❈۵❈
خشک لبند عالمی از لمع سراب تو
لطف سراب این بود تا چه بود زلال تو
ای ز خیالهای تو گشته خیال عاشقان
خیل خیال این بود تا چه بود جمال تو
❈۶❈
وصل کنی درخت را حالت او بدل شود
چون نشود مها بدل جان و دل از وصال تو
زهر بود شکر شود سنگ بود گهر شود
شام بود سحر شود از کرم خصال تو
❈۷❈
بس سخن است در دلم بستهام و نمیهلم
گوش گشادهام که تا نوش کنم مقال تو
کامنت ها