مولانا:چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا
❈۱❈
چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را
درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا
که برگشاید درها مفتح الابواب
که نزل و منزل بخشید نحن نزلنا
❈۲❈
که دانه را بشکافد ندا کند به درخت
که سر برآر به بالا و می فشان خرما
که دردمید در آن نی که بود زیر زمین
که گشت مادر شیرین و خسرو حلوا
❈۳❈
کی کرد در کف کان خاک را زر و نقره
کی کرد در صدفی آب را جواهرها
ز جان و تن برهیدی به جذبه جانان
ز قاب و قوس گذشتی به جذب او ادنی
❈۴❈
هم آفتاب شده مطربت که خیز سجود
به سوی قامت سروی ز دست لاله صلا
چنین بلند چرا میپرد همای ضمیر
شنید بانگ صفیری ز ربی الاعلی
❈۵❈
گل شکفته بگویم که از چه میخندد
که مستجاب شد او را از آن بهار دعا
چو بوی یوسف معنی گل از گریبان یافت
دهان گشاد به خنده کههای یا بشرا
❈۶❈
به دی بگوید گلشن که هر چه خواهی کن
به فر عدل شهنشه نترسم از یغما
چو آسمان و زمین در کفش کم از سیبیست
تو برگ من بربایی کجا بری و کجا
❈۷❈
چو اوست معنی عالم به اتفاق همه
بجز به خدمت معنی کجا روند اسما
شد اسم مظهر معنی کاردت ان اعرف
وز اسم یافت فراغت بصیرت عرفا
❈۸❈
کلیم را بشناسد به معرفتهارون
اگر عصاش نباشد وگر ید بیضا
چگونه چرخ نگردد بگرد بام و درش
که آفتاب و مه از نور او کنند سخا
❈۹❈
چو نور گفت خداوند خویشتن را نام
غلام چشم شو ایرا ز نور کرد چرا
از این همه بگذشتم نگاه دار تو دست
که میخرامد از آن پرده مست یوسف ما
❈۱۰❈
چه جای دست بود عقل و هوش شد از دست
که ساقیست دلارام و باده اش گیرا
خموش باش که تا شرح این همو گوید
که آب و تاب همان به که آید از بالا
کامنت ها