مولانا:هر شش جهتم ای جان منقوش جمال تو در آینه درتابی چون یافت صقال تو
❈۱❈
هر شش جهتم ای جان منقوش جمال تو
در آینه درتابی چون یافت صقال تو
آیینه تو را بیند اندازه عرض خود
در آینه کی گنجد اشکال کمال تو
❈۲❈
خورشید ز خورشیدت پرسید کیت بینم
گفتا که شوم طالع در وقت زوال تو
رهوار نتانی شد این سوی که چون ناقه
بستهست تو را زانو ای عقل عقال تو
❈۳❈
عقلی که نمیگنجد در هفت فلک فرش
ای عشق چرا رفت او در دام و جوال تو
این عقل یکی دانه از خرمن عشق آمد
شد بسته آن دانه جمله پر و بال تو
❈۴❈
در بحر حیات حق خوردی تو یکی غوطه
جان ابدی دیدی جان گشت وبال تو
ملکش به چه کار آید با ملکت عشق تو
جاهش به چه کار آید با جاه و جلال تو
❈۵❈
صد حلقه زرین بین در گوش جهان اکنون
از لطف جواب تو وز ذوق سؤال تو
خامان که زر پخته از دست تو نامدشان
شادند به جای زر با سنگ و سفال تو
❈۶❈
صد چرخ طواف آرد بر گرد زمین تو
صد بدر سجود آرد در پیش هلال تو
با تو سگ نفس ما روباهی و مکر آرد
که شیر سجود آرد در پیش شغال تو
❈۷❈
بیپای چو روز و شب اندر سفریم ای جان
چون میرسد از گردون هر لحظه تعال تو
تاریکی ما چه بود در حضرت نور تو
فعل بد ما چه بود با حسن فعال تو
❈۸❈
روزیم چو سایه ما بر گرد درخت تو
شب تا به سحر نالان ایمن ز ملال تو
از شوق عتاب تو آن آدم بگزیده
از صدر جنان آمد در صف نعال تو
❈۹❈
دریای دل از مدحت میغرد و میجوشد
لیکن لب خود بستم از شوق مقال تو
کامنت ها