گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو

❈۱❈
هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو
او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه اندر طلب آن مه رفته به میان کو
❈۲❈
او نعره زنان گشته از خانه که این جایم ما غافل از این نعره هم نعره زنان هر سو
آن بلبل مست ما بر گلشن ما نالان چون فاخته ما پران فریادکنان کوکو
❈۳❈
در نیم شبی جسته جمعی که چه دزد آمد و آن دزد همی‌گوید دزد آمد و آن دزد او
آمیخته شد بانگش با بانگ همه زان سان پیدا نشود بانگش در غلغله شان یک مو
❈۴❈
و هو معکم یعنی با توست در این جستن آنگه که تو می‌جویی هم در طلب او را جو
نزدیکتر است از تو با تو چه روی بیرون چون برف گدازان شو خود را تو ز خود می‌شو
❈۵❈
از عشق زبان روید جان را مثل سوسن می‌دار زبان خامش از سوسن گیر این خو

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۱۷۲

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

نادر..
2017-10-05T19:41:29
با توست در این جستن،آنگه که تو می‌جویی...
هادی رنجبران
2021-12-20T12:23:58.2587173
غزل که شرح احوال عاطفی و درونی شاعر است، گاه در زبان مولانا به شکل داستان - غزل در می¬آید. جالب¬تر این است که در جایی داستان و غزل را آن چنان جذّاب و هنرمندانه درهم می¬آمیزد که خواننده فراموش می¬کند آیا شاعر غزل می¬گوید یا داستان نقل می¬کند و مثنوی می¬سراید. نمونه¬ای از این ساختار شکنی را در این غزل مشاهده می¬کنیم. محقّقان معاصر بر این مفهوم بسیار تأکید کرده¬اند که در تجربه¬های عارفانه، عارف به اعتبار حقیقت خود، حق است. در زبان و بیان مولانا در غزلیات شمس نیز شاهد چنین وحدتی در موضوع دیدار، بین خویش و خدا هستیم. این مسأله را به ویژه مفهوم حضور خداوند در خانة دل آدمی بیشتر تقویت می¬کند.