مولانا:به پیشت نام جان گویم زهی رو حدیث گلستان گویم زهی رو
❈۱❈
به پیشت نام جان گویم زهی رو
حدیث گلستان گویم زهی رو
تو این جا حاضر و شرمم نباشد
که از حسن بتان گویم زهی رو
❈۲❈
چو شاه بینشان عالم بیاراست
من از شکل و نشان گویم زهی رو
چو نور لامکان آفاق بگرفت
من از جا و مکان گویم زهی رو
❈۳❈
به پیش این دکان که کان شادی است
من از سود و زیان گویم زهی رو
به پیش این چنین دانای اسرار
کژی در دل نهان گویم زهی رو
❈۴❈
چو استاره و جهان شد محو خورشید
فسانه این جهان گویم زهی رو
اوان قاب قوسین است و ادنی
حدیث خرکمان گویم زهی رو
❈۵❈
از آن جان که روان شد سوی جانان
بر هر بیروان گویم زهی رو
حدیثی را که جان هم نیست محرم
من از راه دهان گویم زهی رو
❈۶❈
چو شاهنشاه صد جان و جهانی
من از جان و جهان گویم زهی رو
کامنت ها