مولانا:ای صید رخ تو شیر و آهو پنهان ز کجا شود چنان رو
❈۱❈
ای صید رخ تو شیر و آهو
پنهان ز کجا شود چنان رو
چندانک توانیش تو میپوش
میبند نقاب توی بر تو
❈۲❈
در روزن سینهها بتابید
خورشید ز مطلع ترازو
اندر عدم و وجود افکند
صد غلغله عشق که تعالوا
❈۳❈
ای قند دو لعل تو خردسوز
وی تیر دو چشم تو جگرجو
سی بیت دگر بخواست گفتن
مستیش کشید گوش از آن سو
❈۴❈
سی بیت فروختم به یک بیت
بیتی که گشاده شد در آن کو
کامنت ها