مولانا:ای بکرده رخت عشاقان گرو خون مریز این عاشقان را و مرو
❈۱❈
ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
❈۲❈
گفتم این دل را که چوگانش ببین
گر یکی گویی در آن چوگان بدو
گفت دل کاندر خم چوگان او
کهنه گشتم صد هزاران بار و نو
❈۳❈
کی نهان گردد ز چوگان گوی دل
کاندر آن صحرا نه چاه است و نه گو
گربه جان عطسه شیر ازل
شیر لرزد چون کند آن گربه مو
❈۴❈
زر کان شمس تبریزی است این
صاف باشد گر بجویی جو به جو
کامنت ها