گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:می‌دوید از هر طرف در جست و جو چشم پرخون تیغ در کف عشق او

❈۱❈
می‌دوید از هر طرف در جست و جو چشم پرخون تیغ در کف عشق او
دوش خفته خلق اندر خواب خوش او به قصد جان عاشق سو به سو
❈۲❈
گاه چون مه تافته بر بام‌ها گاه چون باد صبا او کو به کو
ناگهان افکند طشت ما ز بام پاسبانان درشده در گفت و گو
❈۳❈
در میان کوی بانگ دزد خاست او بزد زخمی و پنهان کرد رو
گرد او را پاسبانی درنیافت کش زبون گشته‌ست چرخ تندخو
❈۴❈
بر سر زخم آمد افلاطون عقل کو نشان‌ها را بداند مو به مو
گفت دانستم که زخم دست کیست کو است اصل فتنه‌های تو به تو
❈۵❈
چونک زخم او است نبود چاره‌ای آنچ او بشکافت نپذیرد رفو
از پی این زخم جان نو رسید جان کهنه دست‌ها از خود بشو
❈۶❈
عشق شمس الدین تبریزی است این کو برون است از جهان رنگ و بو

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۲۳۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

همایون
2020-11-18T12:11:42
عارف و خردمند حقیقی کسی نیست که در گوشه ای خلوت گزیند و به کاری و مقامی مشغول شود و یا تعدادی مرید بدور خود جمع کند، بلکه ده به ده و شهر به شهر چون سقراط بدنبال خردمندی برتر از خود میگردد و تا نیابد از پای نمی نشیندشمس از این زمره است و او جلال دین را نشان میکند و ایندو همدیگر را ملاقات میکنند و بسیار خوشحالند ولی نمی دانند که چه خواهد شدجلال دین به بیان های گوناگون و تشبیهات فراوان در غزل های بیشماری سعی در توصیف این رویداد و بزرگی آن میکند زیرا این یک رویداد تاریخی و واقعه ساده ای نیست که بشود آنرا یکباره توضیح داد و از آن گذشتفقط بزرگی چون افلاطون میتواند به عظمت این رویداد سترگ پی ببرد، چون جلال دین که از بزرگان روزگار است و سلطان و وزیر سلجوقی دوستان و چاکران اویند با این رویداد محو و نابود میشود و جلال دین دیگری از درون او سر بر می آورد و همچنین شمس به آستانه رهایی و کرانه بزرگی خود در هستی میرسد بطوریکه هستی برای او کوچک میشود و جایی برای گنجایش او ندارد، وجود او از رودخانه هستی به دریای عدم راه می یابد این عروج برای دیگرانی چون حسین حلاج و شهاب سهروردی و عین القضات همدانی نیز حاصل شده است اما عروج و خروج جلال دین در همین دنیا و در زندگی او روی میدهد، اینبار این جلال دین است که بر گنجایش هستی می افزاید و فرهنگ نوینی برای انسان پدید می آورد و راه بزرگی انسان را در هستی می گشاید و مرز ها و محدودیت ها را نابود میکند تا انسان بتواند در درون هستی به بزرگی درخورد خود دست یابد و هر روز از کهنگی خود دور شود و نویی تازه ای پیدا کند