گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصه‌های شکر از لبان تو

❈۱❈
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصه‌های شکر از لبان تو
گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان جان و جهان چه بی‌خبرند از جهان تو
❈۲❈
آخر چه بوده‌ای و چه بوده‌ست اصل تو آخر چه گوهری و چه بوده‌ست کان تو
دلاله عشق بود و مرا سوی تو کشید اول غلام عشقم و آن گاه آن تو
❈۳❈
بنهاد دست بر دل پرخون که آن کیست هر چند شرم بود بگفتم کز آن تو
بر چشم من فتاد ورا چشم گفت چیست گفتم مها دو ابر تر درفشان تو
❈۴❈
از خون به زعفران دلم دید لاله زار گفتم که گلرخا همه نقش و نشان تو
هر جا که بوی کرد ز من بوی خویش یافت گفتم نکو نگر که چنینم به جان تو
❈۵❈
ای شمس دین مفخر تبریز جان ماست در حلقه وفا بر دردی کشان تو

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۲۳۵

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

حسن گائینی
2017-09-25T23:37:31
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو آورد قصه‌های شکر از لبان توگفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان!جان و جهان چه بی‌خبرند از جهان توآخر چه بوده‌ای و چه بوده‌ست اصل توآخر چه گوهری و چه بوده‌ست کان تودلاله عشق بود ٬ مرا سوی تو کشیداول از آن عشقم و آنگه از آن توبنهاد دست بر دل پرخون که « آن کیست؟»هر چند شرم بودم، بگفتم « از آن تو »گفت: « آن خیال چیست که اندرون اوست؟ »گفتم:« خیال وصل تو و داستان تو »بر چشم من فتاد ورا چشم، گفت «چیست؟»گفتم: « مها دو ابر تر دُرفشان تو»از خون بزعفران رُخم دید لاله زارگفتم که: « گل رخا همه نقش و نشان تو»هر جا که بوی کرد ز من بوی خویش یافتگفتم: « نکو نگر که چنینم به جان تو »ای شمس دین مفخر تبریز جان ماستدر حلقهٔ وفا، برِ دُردی کشان تو