مولانا:این ترک ماجرا ز دو حکمت برون نبو یا کینه را نهفتن یا عفو و حسن خو
❈۱❈
این ترک ماجرا ز دو حکمت برون نبو
یا کینه را نهفتن یا عفو و حسن خو
یا آنک ماجرا نکنی به هر فرصتی
یا برکنی ز خویش تو آن کین تو به تو
❈۲❈
از یار بد چه رنجی از نقص خود برنج
کان خصم عکس توست مپندارشان تو دو
از کبر و بخل غیر مرنج و ز خویش رنج
زیرا که از دی آمد افسردگی جو
❈۳❈
ز افسردگی غیر نرنجید گرم عشق
کاندر تموز مردم تشنهست برف جو
آن خشم انبیا مثل خشم مادر است
خشمی است پر ز حلم پی طفل خوبرو
❈۴❈
خشمی است همچو خاک و یکی خاک بر دهد
نسرین و سوسن و گل صدبرگ مشک بو
خاکی دگر بود که همه خار بر دهد
هر چند هر دو خاک یکی رنگ بد عمو
❈۵❈
در گور مار نیست تو پرمار سلهای
چون هست این خصال بدت یک به یک عدو
در نطفه مینگر که به یک رنگ و یک فن است
زنگی و هندو است و قریشی باعلو
❈۶❈
اعراض و جسم جمله همه خاکهاست بس
در مرتبه نگر که سفول آمد و سمو
چون کاسه گدایان هر ذره بر رهش
آن را کند پر از زر و در دیگری تسو
❈۷❈
از نیک بد بزاید چون گبر ز اهل دین
وز بد نکو بزاید از صانعی هو
گویی فسوس باشد کز من فسوس خوار
صرفه برد نه خود من صرفه برم از او
❈۸❈
این مایه میندانی کاین سود هر دو کون
اندر سخاوت است نه در کسب سو به سو
خود را و دوستان را ایثار بخش از آنک
بالادو است حرص تو بیپای چون کدو
❈۹❈
در جود کن لجاج نه اندر مکاس و بخل
چون کف شمس دین که به تبریز کرد طو
کامنت ها