گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله

❈۱❈
آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله
جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری چرخ زند ز بوی او بر سر چرخ سنبله
❈۲❈
کوه از او سبک شده مغز از او گران شده روح سبوکشش شده عقل شکسته بلبله
پاک نی و پلید نی در دو جهان بدید نی قفل گشا کلید نی کنده هزار سلسله
❈۳❈
تازه کند ملول را مایه دهد فضول را آنک زند ز بی‌رهه راه هزار قافله
پیش رو بدان شده رهزن زاهدان شده دایه شاهدان شده مایه بانگ و غلغله
❈۴❈
هر کی خورد ز نیک و بد مست بمانده تا ابد هر که نخورد تا رود جانب غصه بی‌گله
غرقه شو اندر آب حق مست شو از شراب حق نیست شو و خراب حق ای دل تنگ حوصله
❈۵❈
هر کی بدان گمان برد از کف مرگ جان برد آنک نگویم آن برد اینت عظیم منزله

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۲۸۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

همایون
2018-03-06T02:30:41
انسان به یک می‌‌و شرابی نیازمند است تا از وضعیتی که در آن قرار دارد به کلی رها شود این باده را که شراب حق نام دارد خود انسان می‌‌سازد چون حق در ذهن انسان است و با دنیای بیرون کاملا فرق می‌‌کند این می‌‌آسمان را و زمین را و هر چه در آن روی می‌‌دهد را به گونه دیگری نشان می‌‌دهد و به صورت دیگری در می‌‌آورد که روح انسان آن را دوست دارد و عقل در فهم آن فرو می‌‌ماند این باده آنچه در بیرون و واقعیت خودنمایی میکند را بر هم می‌زند، مرگ را از کار می‌‌اندازد و انسان را به جا و منزلت عظیمی‌ می‌‌رساند که حق اوست و به همین دلیل این باده حق نامیده می‌‌شوداین رندی و زیرکی انسان عاشق است که پی‌ برده است که واقعیت آن چیزی نیست که ما مشاهده می‌‌کنیم و به همه آن را باز گوی می‌‌کنیم بلکه هستی‌ هیچ صورت ظاهری ندارد و این انسان است که بر اساس منزلت و مقام خود و آنچه در درون خود حس می‌‌کند می‌ تواند به هستی‌ صورت به بخشدبرای این که از صورت خشک ساخته شده از رویداد‌های محدود زندگی‌ رها شویم باید راه و رسم شراب سازی و شراب نوشی را از این یاران که همیشه می‌‌ درخشان در کفّ خود دارند بیاموزیم