مولانا:از انبهی ماهی دریا به نهان گشته انبه شده قالبها تا پرده جان گشته
❈۱❈
از انبهی ماهی دریا به نهان گشته
انبه شده قالبها تا پرده جان گشته
از فرقت آن دریا چون زهر شده شکر
زهر از هوس دریا آب حیوان گشته
❈۲❈
در عشرت آن دریا نی این و نه آن بوده
بر ساحل این خشکی این گشته و آن گشته
اندر هوس دریا ای جان چو مرغابی
چندان تو چنین گفته کز عشق چنان گشته
❈۳❈
دوش از شکم دریا برخاست یکی صورت
و آن غمزهاش از دریا بس سخته کمان گشته
دل گفت به زیر لب من جان نبرم از وی
سوگند به جان دل کان کار چنان گشته
❈۴❈
از غمزه غمازی وز طرفه بغدادی
دل گشته چنان شادی جانم همدان گشته
در بیشه درافتاده در نیم شبی آتش
در پختن این شیران تا مغز پزان گشته
❈۵❈
از شعله آن بیشه تابان شده اندیشه
تا قالب جان پیشه بیجا و مکان گشته
گرمابه روحانی آوخ چه پری خوان است
وین عالم گورستان چون جامه کنان گشته
❈۶❈
از بهر چنین سری در سوسنها بنگر
دستوری گفتن نی سر جمله زبان گشته
شمس الحق تبریزی درتافته از روزن
تا آنچ نیارم گفت چون ماه عیان گشته
کامنت ها