مولانا:چنین میزن دو دستک تا سحرگاه که در رقص است آن دلدار و دلخواه
❈۱❈
چنین میزن دو دستک تا سحرگاه
که در رقص است آن دلدار و دلخواه
همیگو آنچ میدانم من و تو
ولی پنهان کنش در ذکر الله
❈۲❈
فغان کردن ز شیر حق بیاموز
نکردی آه پرخون جز که در چاه
درآ چون شیر و پنجه بر جهان زن
چه جنبانی به دستان دم چو روباه
❈۳❈
ز بس پیوستگی بیگانه باشیم
سلامم زان نکردی بر سر راه
چو قرآن را نداند جز که قربان
بیا قربان شو اندر عید این شاه
❈۴❈
شبی که عشق باشد میهمانم
ببینم بدر را بیاول ماه
کامنت ها