مولانا:ای ز هجرانت زمین و آسمان بگریسته دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته
❈۱❈
ای ز هجرانت زمین و آسمان بگریسته
دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته
چون به عالم نیست یک کس مر مکانت را عوض
در عزای تو مکان و لامکان بگریسته
❈۲❈
جبرئیل و قدسیان را بال و پر ازرق شده
انبیا و اولیا را دیدگان بگریسته
اندر این ماتم دریغا تاب گفتارم نماند
تا مثالی وانمایم کان چنان بگریسته
❈۳❈
چون از این خانه برفتی سقف دولت درشکست
لاجرم دولت بر اهل امتحان بگریسته
در حقیقت صد جهان بودی نبودی یک کسی
دوش دیدم آن جهان بر این جهان بگریسته
❈۴❈
چو ز دیده دور گشتی رفت دیده در پیت
جان پی دیده بمانده خون چکان بگریسته
غیرت تو گر نبودی اشکها باریدمی
همچنین به خون چکان دل در نهان بگریسته
❈۵❈
مشکها باید چه جای اشکها در هجر تو
هر نفس خونابه گشته هر زمان بگریسته
ای دریغا ای دریغا ای دریغا ای دریغ
بر چنان چشم عیان چشم گمان بگریسته
❈۶❈
شه صلاح الدین برفتی ای همای گرم رو
از کمان جستی چو تیر و آن کمان بگریسته
بر صلاح الدین چه داند هر کسی بگریستن
هم کسی باید که داند بر کسان بگریسته
کامنت ها