گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:نرد کف تو بردست مرا شیر غم تو خوردست مرا

❈۱❈
نرد کف تو بردست مرا شیر غم تو خوردست مرا
گشتم چو خلیل اندر غم تو آتشکده‌ها سردست مرا
❈۲❈
در خاک فنا ای دل بمران کز راندن تو گردست مرا
می‌ران فرسی در گلشن جان کز گلشن جان وردست مرا
❈۳❈
در شادی ما وهمی نرسد کاین خنده گری پرده‌ست مرا
صد رخ ز درون سرخ‌ست مرا یک رخ ز برون زردست مرا
❈۴❈
ای احول ده این هر دو جهان کز راحت تو دردست مرا
در رهبریت ای مرد طلب بر هر سر ره مردست مرا
❈۵❈
خاموش و مجو تو شهرت خود کز راحت تو دردست مرا

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۴۱

تصاویر

کامنت ها

ساسان
2013-08-02T12:13:41
مصراع دوم بیت هفتم غلط تایپ شده است تکرار مصراع دوم بیت آخر است جفت است ترا فرد است مرااز روی تصحیح فروزانفر
ناشناس
2019-12-31T00:48:13
سلام ممکنه کسی معنی بیت 5 رو بگه لطفا؟
وفایی
2017-04-03T00:31:01
من دارم با خودم فکر می کنم که آقای ساسان ، مرداد 92 این بیت را به درستی تصحیح کرده اند . الان سال 96 است ! یعنی نزدیک به چهار سال است که این کامنت نوشته شده ولی هیچ تغییری در آن بیت اشتباه صورت نگرفته ....اگر تاریخ ما عزیز ، هیچ نظرات ما را تحویل نمی گیرند ، پس ما برای چه می نویسیم ؟! شاید بهتر باشد فقط به پاسخ دادن به سوالات دوستان بسنده کنیم ...
وفایی
2017-04-03T00:19:16
آقای ساسان کاملا صحیح نوشته اند .
Erfan Emami
2018-11-16T01:28:36
سلام دوستان اسم این وزن چی.هست؟؟؟
همایون
2018-11-08T04:21:22
کاین خنده گری پردست مراهمانطور که خورده است و برده است به صورت خوردست و بردست با حذف ه آمده استای احول اگر این هر دو جهان - جفتند ترا فردست مرا غزلی زیبا، شاد و و متفاوت دل همیشه راه فنا را می‌‌پیماید و در طلب افرینندگی است تا از فنا، نوی را به هستی‌ بیاوردجان در آغاز اسیر و دلباخته هستی‌ و زیبائی‌های آن است ولی همیشه جان به یک حال نمی مانداین موضوع که جان در طول تاریخ تغییر می‌‌کند بعدا توسط هگل مطرح می‌‌شود ولی دریافت جلال دین به مراتب ژرف تر است به دل می‌‌گوید که اینقدر در فنا تاخت و تاز و گرد و خاک به پا نکن، بیا و یک سواری و گردش در جان من بکنجان من درد و غم از شیر مرد طلب و نراد زمان دریافت می‌‌کند نه از خواهش‌های کوچک هستی‌ و بی‌ آنکه نامی‌ ببرد از شمس می‌‌گوید ولی اینبار از اثری که در او گذاشته شده است و توانائی خود می‌‌گوید و او را راحت می‌‌گذارد زیرا پهلوانی و مردی حکم می‌‌کند که خود پای به میدان بگذاری
علیرضا بدیع
2023-08-10T16:36:25.4489779
اکنون مرداد 1402 فرا رسیده است. دقیقا ده سال بعد