گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چو بی گه آمدی باری درآ مردانه‌ای ساقی بپیما پنج پیمانه به یک پیمانه‌ای ساقی

❈۱❈
چو بی گه آمدی باری درآ مردانه‌ای ساقی بپیما پنج پیمانه به یک پیمانه‌ای ساقی
ز جام باده عرشی حصار فرش ویران کن پس آنگه گنج باقی بین در این ویرانه‌ای ساقی
❈۲❈
اگر من بشکنم جامی و یا مجلس بشورانم مگیر از من منم بی‌دل تویی فرزانه‌ای ساقی
چو باشد شیشه روحانی ببین باده چه سان باشد
بگویم از کی می‌ترسم تویی در خانه‌ای ساقی
در آب و گل بنه پایی که جان آب است و تن چون گل
جدا کن آب را از گل چو کاه از دانه‌ای ساقی
ز آب و گل بود این جا عمارت‌های کاشانه خلل از آب و گل باشد در این کاشانه‌ای ساقی
❈۳❈
زهی شمشیر پرگوهر که نامش باده و ساغر تویی حیدر ببر زوتر سر بیگانه‌ای ساقی
یکی سر نیست عاشق را که ببریدی و آسودی ببر هر دم سر این شمع فراشانه‌ای ساقی
❈۴❈
نمی‌تانم سخن گفتن به هشیاری خرابم کن از آن جام سخن بخش لطیف افسانه‌ای ساقی
سقاهم ربهم گاهی کند دیوانه را عاقل گهی باشد که عاقل را کند دیوانه‌ای ساقی

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۵۰۵

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

بهرام نامدار علی‌آبادی
2021-02-18T20:08:07
سلام و ادب و احترام محضر اساتید بزرگواردر غزل بالا بنظر بنده پایان هر بیت باید بصورت " ای ساقی " باشد که در نگارش کنونی تاریخ ما چنین نیست ، لذا بنده ضمن تایپ مجدد غزل و تقدیم کپی آن خدمت شما ، فکر می‌کنم اینگونه که تقدیم خواهم کرد ، درست‌تر باشدسپاس از توجه اساتید و دست اندرکاران این گنجینه‌ی بزرگچو بیگه آمدی ، باری ،، در آ ، مردانه‌ ، ای ساقی ،بپیما ، پنج پیمانه ، به یک پیمانه ، ‌ای ساقی ،ز جامِ باده‌ی عرشی ، حصارِ فرش ، ویران کن ،پس ، آنگه گنجِ باقی ، بین ، در این ویرانه ، ‌ای ساقی ،اگر ، من بشکنم جامی ، و یا ، مجلس بشورانم ،مگیر از من ، منم بی‌دل ،، تویی فرزانه ، ‌ای ساقی ،چو باشد شیشه ، روحانی ،، ببین ، باده چه‌سان باشد؟ ،بگویم ، از کی می‌ترسم؟ ، تویی در خانه‌ ، ای ساقی ،در آب و گِل ، بِنِه پایی ، که جان ، آب است ، و تن ، چون گِل ،جدا کن آب را ، از گِل ، چو کاه از دانه ، ‌ای ساقی ،ز آب و گِل بُوَد این‌جا ، عمارت‌های کاشانه ،خِلل ، از آب و گِل باشد ، در این کاشانه ، ‌ای ساقی ،زهی شمشیرِ پُرگوهر ، که نامش ، باده و ساغر ،تویی حیدر ، بِبُر زوتر ،، سَرِ بیگانه‌ ، ای ساقی ،یکی سَر نیست عاشق را ، که بُبریدی و آسودی ،بِبُر هر دَم ، سَرِ این شمع ،، فرّاشانه ، ‌ای ساقی ،نمی‌تانم سخن گفتن ،، به هشیاری ، خرابم کن ،از آن جامِ سخن‌بخشِ ،، لطیف‌افسانه ، ‌ای ساقی ،سقاهم ربهم ، گاهی ،، کند دیوانه را ، عاقل ،گهی باشد ، که عاقل را ،، کند دیوانه ،، ‌ای ساقی ، غزل شمارهٔ 2505 مولوی " دیوان شمس " غزلیات
هادی رنجبران
2021-12-21T14:15:15.5813758
در همه ابیات "ای ساقی" درست است