مولانا:پنهان به میان ما میگردد سلطانی و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
❈۱❈
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
❈۲❈
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
گر مکر کند دزدی ور راست رود جانی
نیک و بد هر کس را از تخته پیشانی
میبیند و میخواند با تجربه خط خوانی
❈۳❈
در مطبخ ما آمد یک بیمن و بیمایی
تا شور دراندازد بر ما ز نمکدانی
امروز سماع ما چون دل سبکی دارد
یا رب تو نگهدارش ز آسیب گران جانی
❈۴❈
آن شیشه دلی کو دی بگریخت چو نامردان
امروز همیآید پرشرم و پشیمانی
صد سال اگر جایی بگریزد و بستیزد
پرگریه و غم باشد بیدولت خندانی
❈۵❈
خورشید چه غم دارد ار خشم کند گازر
خاموش که بازآید بلبل به گلستانی
کامنت ها