مولانا:به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا متع الله فوادی بحبیبی ابدا
❈۱❈
به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا
متع الله فوادی بحبیبی ابدا
جانم آن لحظه بخندد که ویش قبض کند
انما یوم اجزای اذا اسکرها
❈۲❈
مغز هر ذره چو از روزن او مست شود
سبحت راقصه عز حبیبی و علا
چونک از خوردن باده همگی باده شوم
انا نقل و مدام فاشربانی و کلا
❈۳❈
هله ای روز چه روزی تو که عمر تو دراز
یوم وصل و رحیق و نعیم و رضا
تن همچون خم ما را پی آن باده سرشت
نعم ما قدر ربی لفوادی و قضا
❈۴❈
خم سرکه دگرست و خم دوشاب دگر
کان فی خابیه الروح نبیذ فغلی
چون بخسپد خم باده پی آن می‌جوشد
انما القهوه تغلی لشرور و دما
❈۵❈
می منم خود که نمی‌گنجم در خم جهان
برنتابد خم نه چرخ کف و جوش مرا
می مرده چه خوری هین تو مرا خور که میم
انا زق ملئت فیه شراب و سقا
❈۶❈
وگرت رزق نباشد من و یاران بخوریم
فانصتوا و اعترفوا معشرا اخوان صفا
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۶۳
تصاویر
کامنت ها