گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:مگریز ز آتش که چنین خام بمانی گر بجهی از این حلقه در آن دام بمانی

❈۱❈
مگریز ز آتش که چنین خام بمانی گر بجهی از این حلقه در آن دام بمانی
مگریز ز یاران تو چو باران و مکش سر گر سر کشی سرگشته ایام بمانی
❈۲❈
با دوست وفا کن که وفا وام الست است ترسم که بمیری و در این وام بمانی
بگرفت تو را تاسه و حال تو چنان است کز عجز تو در تاسه حمام بمانی
❈۳❈
می‌ترسی از این سر که تو داری و از این خو کان سر تو به رنجوری سرسام بمانی
با ما تو یکی کن سر زیرا سر وقت است تا همچو سران شاد سرانجام بمانی

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۶۴۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

مهدی
2019-06-26T21:33:46
به یاد آر آخرین باری را که دلتنگی گلویت را چنان محکم می‌فشرد که چهره‌ات تیره گشته بود. به سختی نفس می‌کشیدی و هر جرعه‌ی هوا را با تلاش، از میان دستان پر قدرت اندوه که گردنت را احاطه کرده بود، عبور می‌دادی. حالتی که پس از رفتن عزیزی به تو دست داده بود.به این حالتِ دلتنگی و اندوه شدید، تاسه می‌گویند.غمِ غریبی است و به قول مولانا: بگرفت تو را تاسه و حال تو چنان است…اگر به تاسه، الف و نونِ حالت را اضافه کنیم، تاسیان را خواهیم داشت. واژه‌ای که برای زبان گیلکی‌ست و در آن‌جا طبق گفته‌ی هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه):تاسیان را برای حالتی به کار می‌بریم که در اولین غروبِ پس از رفتنِ عزیزی که مدتی خانه‌ی‌مان مهمان بوده، به ما دست می‌دهد. حالتی که به خاطر نبودن اوست.آن زمان است که می‌گوییم تاسیان است.هم‌چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته است و جای او خالی است، تاسیان می‌نامیم.به نقل ازپیوند به وبگاه بیرونی/