مولانا:بخوردم از کف دلبر شرابی شدم معمور و در صورت خرابی
❈۱❈
بخوردم از کف دلبر شرابی
شدم معمور و در صورت خرابی
گزیدم آتش پنهان پنهان
کز او اندر رخم پیداست تابی
❈۲❈
هزاران نکته در عالم بگفتم
ز عشق و هیچ نشنیدم جوابی
گهی سوزد دلم گه خام گردد
به مانند دلم نبود کبابی
❈۳❈
مرا آن مه یکی شکلی نمودهست
که سیصد مه نبیند آن به خوابی
منم غرقه به بحر انگبینی
که زنبور از کفش یابد لعابی
❈۴❈
بهشت اندر رهش کمتر حجابی
خرد پیش مهش کمتر سحابی
جهان را جمله آب صاف میبین
که ماهی میدرخشد اندر آبی
❈۵❈
اگر با شمس تبریزی نشینی
از آن مه بر تو تابد ماهتابی
کامنت ها