مولانا:نه آتشهای ما را ترجمانی نه اسرار دل ما را زبانی
❈۱❈
نه آتشهای ما را ترجمانی
نه اسرار دل ما را زبانی
برهنه شد ز صد پرده دل و عشق
نشسته دو به دو جانی و جانی
❈۲❈
میان هر دو گر جبریل آید
نباشد ز آتشش یک دم امانی
به هر لحظه وصال اندر وصالی
به هر سویی عیان اندر عیانی
❈۳❈
ببینی تو چه سلطانان معنی
به گوشه بامشان چون پاسبانی
سرشته وصل یزدان کوه طور است
در آن کان تاب نارد یک زمانی
❈۴❈
اگر صد عقل کل بر هم ببندی
نگردد بامشان را نردبانی
نشانیهای مردان سجده آرد
اگر زان بینشان گویم نشانی
❈۵❈
از آن نوری که حرف آن جا نگنجد
تو را این حرف گشته ارمغانی
کمر شد حرفها از شمس تبریز
بیا بربند اگر داری میانی
کامنت ها