گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی فرورفتی به خود غمخواره گشتی

❈۱❈
چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی فرورفتی به خود غمخواره گشتی
تو را من پاره پاره جمع کردم چرا از وسوسه صدپاره گشتی
❈۲❈
ز دارالملک عشقم رخت بردی در این غربت چنین آواره گشتی
زمین را بهر تو گهواره کردم فسرده تخته گهواره گشتی
❈۳❈
روان کردم ز سنگت آب حیوان به سوی خشک رفتی خاره گشتی
تویی فرزند جان کار تو عشق است چرا رفتی تو و هرکاره گشتی
❈۴❈
از آن خانه که تو صد زخم خوردی به گرد آن در و درساره گشتی
در آن خانه که صد حلوا چشیدی نگشتی مطمئن اماره گشتی
❈۵❈
خمش کن گفت هشیاریت آرد نه مست غمزه خماره گشتی

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۶۶۰

تصاویر

کامنت ها

ساعد
2020-05-26T08:02:28
سلام . این غزل به طور کامل و به زیبایی تمام توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه شماره 816 گنج حضور در خردادماه 1399 تفسیر شد .
هادی
2020-09-03T13:09:39
با درود واقعا عجیب است که جز یکی حاشیه ای زیر این شعر زیبا و سوزناک نمیبینم.
فاطمه زندی
2022-12-16T14:38:24.6763503
درود بر همراهان جان  برداشت من از این غزل : ای انسان که از خدا هستی و مال خدایی....و برای خدا هستی .چرا اندیشه های وسوسه انگیز ترا بیچاره کرده ؟؟ به حدی که در خود فرو رفتی و پر از غم و غصه  شده ا ی ..ای انسان ،من ترا از ذرات عالم هستی جمع کردم و هستی واحد (یکتایی) بخشیدم .چرا وسوسه های من ذهنی ، ترا پاره پاره کرده و از یکتایی بیرون آمدی .از مَقَرِّ حکومت عشق (خداوند )بیرون آمدی و دچار غربت شدی و آواره...من ،زمین را برای تو گهواره و مهد آرامش قرار دادم تا در آن بالندگی و رشد بیابی و تو به دلیل وابستگی به زمین ( مادیات )افسرده شدی..از صلابت و سختی سنگ وجود ،آب زندگی برایت جاری کردم .اما تو از این آب زندگی فرار کردی و مجددا سفت و سخت شدی ..تو فرزند و زاییده ء عشق هستی .چرا از عشق سر بر تافتی ..و همه کاره شدی .در وادی عشق ،تو صد گونه حلوا چشیدی ،چرا مطمین نشدی و به آرامش نرسیدی ..و به دنبال نفس اماره و زیاده طلبی رفتی.خدایت از تو خواسته که خاموش باشی تا هشیار گردی ...نه اینکه سرمست از غمزه ء خماره ء دنیا گردی  درود خدا بر روان پاک مولانای جان  ۲۵ آذر ماه ۱۴۰۱ به یاد مادر عزیزم  فاطمه زندی