مولانا:از این تنگین قفس جانا پریدی وزین زندان طراران رهیدی
❈۱❈
از این تنگین قفس جانا پریدی
وزین زندان طراران رهیدی
ز روی آینه گل دور کردی
در آیینه بدیدی آنچ دیدی
❈۲❈
خبرها میشنیدی زیر و بالا
بر آن بالا ببین آنچ شنیدی
چو آب و گل به آب و گل سپردی
قماش روح بر گردون کشیدی
❈۳❈
ز گردشهای جسمانی بجستی
به گردشهای روحانی رسیدی
بجستی ز اشکم مادر که دنیاست
سوی بابای عقلانی دویدی
❈۴❈
بخور هر دم می شیرینتر از جان
به هر تلخی که بهر ما چشیدی
گزین کن هر چه میخواهی و بستان
چو ما را بر همه عالم گزیدی
❈۵❈
از این دیگ جهان رفتی چو حلوا
به خوان آن جهان زیرا پزیدی
اگر چه بیضه خالی شد ز مرغت
برون بیضه عالم پریدی
❈۶❈
در این عالم نگنجی زین سپس تو
همان سو پر که هر دم در مزیدی
خمش کن رو که قفل تو گشادند
اجل بنمود قفلت را کلیدی
کامنت ها