مولانا:اگر خورشید جاویدان نگشتی درخت و رخت بازرگان نگشتی
❈۱❈
اگر خورشید جاویدان نگشتی
درخت و رخت بازرگان نگشتی
دو دست کفشگر گر ساکنستی
همیشه گربه در انبان نگشتی
❈۲❈
اگر نه عشوههای باد بودی
سر شاخ گل خندان نگشتی
چه گویم گر نبودی آن که دانی
به هر دم این نگشتی آن نگشتی
❈۳❈
فلک چتر است و سلطان عقل کلی
نگشتی چتر اگر سلطان نگشتی
اگر آواز سرهنگان نبودی
نگشتی اختر و کیوان نگشتی
❈۴❈
کریمی گر ندادی ابر و باران
یکی جرعه به گرد خوان نگشتی
درونت گر نبودی کیمیاگر
به هر دم خون و بلغم جان نگشتی
❈۵❈
نهان از عالم ار نی عالمستی
دل تاریک تو میدان نگشتی
نهان دار این سخن را ز آنک زرها
اگر پنهان نبودی کان نگشتی
کامنت ها