مولانا:منم غرقه درون جوی باری نهانم میخلد در آب خاری
❈۱❈
منم غرقه درون جوی باری
نهانم میخلد در آب خاری
اگر چه خار را من مینبینم
نیم خالی ز زخم خار باری
❈۲❈
ندانم تا چه خار است اندر این جوی
که خالی نیست جان از خارخاری
تنم را بین که صورتگر ز سوزن
بر او بنگاشت هر سویی نگاری
❈۳❈
چو پیراهن برون افکندم از سر
به دریا درشدم مرغاب واری
که غسل آرم برون آیم به پاکی
به خنده گفت موج بحر کاری
❈۴❈
مثال کاسه چوبین بگشتم
بر آن آبی که دارد سهم ناری
نمیدانم که آن ساحل کجا شد
که پیدا نیست دریا را کناری
❈۵❈
تو شمس الدین تبریز ار ملولی
به هر لحظه چه افروزی شراری
کامنت ها