گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:متاز ای دل سوی دریای ناری که می‌ترسم که تاب نار ناری

❈۱❈
متاز ای دل سوی دریای ناری که می‌ترسم که تاب نار ناری
وجودت از نی و دارد نوایی ز نی هر دم نوایی نو برآری
❈۲❈
نیستانت ندارد تاب آتش وگر چه تو ز نی شهری برآری
میان شهر نی منشین بر آذر که هر سو شعله اندر شعله داری
❈۳❈
اگر نی سوی آتش میل دارد چو میل رزق سوی رزق خواری
نیاز آتش است آن میل تنها که آتش رزق می‌خواهد به زاری
❈۴❈
به هر چت نی بفرماید تو نی کن خلاف نی بکن از شهریاری
خلافش کردی و نی در کمین است چو نی کم شد سر دیگر نخاری
❈۵❈
پدید آید تو را ناگه وجودی نه نی دارد نه شکر آنچ داری
یکی نوری لطیفی جان فزایی در او می‌های گوناگون کاری
❈۶❈
گشایی پر و بالی کز حلاوت نمایی لطف‌های لاله زاری
میان این چنین نوری نماید دگر خورشید و جان‌ها چون ذراری
❈۷❈
به نور او بسوزی پر خود را ز شیرینی نورش گردی عاری
ز ناله واشکافد قرص خورشید که گل گل وادهد هم خار خاری
❈۸❈
زبان واماند زین پس از بیانش زبان را کار نقش است و نگاری
نگار و نقش چون گلبرگ باشد گدازیده شود چون آب واری
❈۹❈
بر آن ساحل که‌ای‌ن گل‌ها گدازید اگر خواهی تو مستی و خماری
همی‌گو نام شمس الدین تبریز کز او این کارها را برگزاری

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۶۹۵

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

هادی
2020-12-05T15:33:03
مولانا چه میخواهد بگوید؟ عجب است که دل را از آتش عشق برحذر می دارد. یا من درست نمی فهمم!؟ این مرتبه ایست بعد از عشق؟