مولانا:بدید این دل درون دل بهاری سحرگه دید طرفه مرغزاری
❈۱❈
بدید این دل درون دل بهاری
سحرگه دید طرفه مرغزاری
در او آرامگاه جان عاشق
در او بوس و کنار بیکناری
❈۲❈
که فردوسش غلام آن گلستان
بهشت از سبزه زارش شرمساری
به هر جانب یکی حلقه سماعی
به زیر هر درختی خوش نگاری
❈۳❈
اگر پیری درآید همچو کافور
شود گل عارضی مشکین عذاری
چو شیر اسکست جان زنجیرها را
رمید آن سو چو مجنون بیقراری
❈۴❈
برفتم در پی جان تا کجا شد
در آن رفتن مرا بگشاد کاری
بدیدم طرفه منزلهای دلکش
ولیک از جان ندیدم من غباری
❈۵❈
بگو راز مرا تا بازآید
وگر ناید بیا واپس تو باری
نشانیها بیاور ارمغانی
که تا تن را کنم من دارداری
❈۶❈
کیست آن مه خداوند شمس تبریز
خداخلقی عجیبی نامداری
کامنت ها