مولانا:چه دلشادم به دلدار خدایی خدایا تو نگهدار از جدایی
❈۱❈
چه دلشادم به دلدار خدایی
خدایا تو نگهدار از جدایی
بیا ای خواجه بنگر یار ما را
چو از اصحاب و از یاران مایی
❈۲❈
بدان شرطی که با ما کژ نبازی
وگر بازی تو با ما برنیایی
دغایانی که با جسم چو پیلند
سوار اسب فرهنگ و کیانی
❈۳❈
پیاده گشته و رخ زرد ماندند
ز فرزین بند شاهان بقایی
چه بودی گر بدانستی مهی را
شکسته اختری در بیوفایی
❈۴❈
وگر مه را نداند ماه ماه است
چگونه مه نه ارضی نی سمایی
که ارضی و سمایی را غروب است
فتد بیاختیارش اختفایی
❈۵❈
ظهور و اختفای ماه جانی
به دست او است در قدرت نمایی
بسوز ای تن که جان را چون سپندی
به دفع چشم بد چون کیمیایی
❈۶❈
که چشم بد به جز بر جسم ناید
به معنی کی رسد چشم هوایی
کناری گیرمش در جامه تن
که جان را زو است هر دم جان فزایی
❈۷❈
خیالت هر دمی این جاست با ما
الا ای شمس تبریزی کجایی
کامنت ها