مولانا:بیا ای یار کامروز آن مایی چو گل باید که با ما خوش برآیی
❈۱❈
بیا ای یار کامروز آن مایی
چو گل باید که با ما خوش برآیی
خدایا چشم بد را دور گردان
خداوندا نگه دار از جدایی
❈۲❈
اگر چشم بد من راه من زد
به یک جامی ز خویشم ده رهایی
نهادم دست بر دل تا نپرد
تو دل از سنگ خارا درربایی
❈۳❈
نه من مانم نه دل ماند نه عالم
اگر فردا بدین صورت درآیی
بیا ای جان ما را زندگانی
بیا ای چشم ما را روشنایی
❈۴❈
به هر جایی ز سودای تو دودی است
کجایی تو کجایی تو کجایی
یکی شاخی ز نور پاک یزدان
که جان جان جمله میوههایی
❈۵❈
به لطف از آب حیوان درگذشتی
کند لطفش ز لطف تو گدایی
اگر کفر است اگر اسلام بشنو
تو یا نور خدایی یا خدایی
❈۶❈
خمش کن چشم در خورشید درنه
که مستغنی است خورشید از گدایی
کامنت ها