گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:بیا ای یار کامروز آن مایی چو گل باید که با ما خوش برآیی

❈۱❈
بیا ای یار کامروز آن مایی چو گل باید که با ما خوش برآیی
خدایا چشم بد را دور گردان خداوندا نگه دار از جدایی
❈۲❈
اگر چشم بد من راه من زد به یک جامی ز خویشم ده رهایی
نهادم دست بر دل تا نپرد تو دل از سنگ خارا درربایی
❈۳❈
نه من مانم نه دل ماند نه عالم اگر فردا بدین صورت درآیی
بیا ای جان ما را زندگانی بیا ای چشم ما را روشنایی
❈۴❈
به هر جایی ز سودای تو دودی است کجایی تو کجایی تو کجایی
یکی شاخی ز نور پاک یزدان که جان جان جمله میوه‌هایی
❈۵❈
به لطف از آب حیوان درگذشتی کند لطفش ز لطف تو گدایی
اگر کفر است اگر اسلام بشنو تو یا نور خدایی یا خدایی
❈۶❈
خمش کن چشم در خورشید درنه که مستغنی است خورشید از گدایی

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۷۱۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

mohammad ghanbar
2016-06-10T02:40:55
1-ای دوست بیا که امروز متعلق به ما هستی بیا که بسان گل باید در کنار مان شکوفا گردی و به أوج زیبایی برسی . 2-خدایا ما را از گزند چشم بد دور نگه دار و مگذار که به رنج دوری و فراق مبتلا شیم .3-اگر چنانچه با نظر و نگاه نفسانی از مسیر تو دور شدم.مرا با جرعه ای از جام شراب عشق از دام خودی و نفسانیت رهایی بخش. 4- دلم را محافظت کردم که از دست نرود اما آن زمان که تو اراده کنی دل را از کف سنگ سر سخت هم به در آری .5-اگر فردا روز به پیشم رخ بگشایی ،دل و دین و دنیا را از کف بدهم . 6-ای آن کس که تو به جان من زندگی بخشیدی و به چشمانم نور بینایی دادی مرا دریاب و بیا . 7-همه جا از سر عشق تو آتش به پا شده و دود حاصل از آتش عشق تو همه جا به چشم می خورد تو خود ،کجایی ؟!!8-تنها؛ شاخه ی درخت نیستی که به نور یزدان زنده ای بلکه تو جان جان همه ی ثمره و حاصل و میوه ی زندگی هستی . 9-از سر لطف و محبت نظر به آب زندگانی افکندی که لطف آب زندگی اعتبار از محبت تو دریافت کرد .10- نمیدونم چه هستی کفر یا اسلام هر چه هستی یا خود خدایی یا نور خدایی .11- سکوت پیشه کن و به آن سر چشمه ی زندگی و حیات نظری بیفکن که او مستغنی و بی نیاز أز غیر است .