مولانا:عشق است دلاور و فدایی تنهارو و فرد و یک قبایی
❈۱❈
عشق است دلاور و فدایی
تنهارو و فرد و یک قبایی
ای از شش و پنج مهره برده
آورده تو نرد دلربایی
❈۲❈
یکتا شده خوش ز هر دو عالم
بربوده ز یک دلان دوتایی
آخر تو چه جوهر و چه اصلی
ای پاک ز جای از کجایی
❈۳❈
در عالم کم زنان چه بیشی
در خطه دل چه جان فزایی
نتوان ز تو عشق صبر کردن
صبرا تو در این هوس نشایی
❈۴❈
نادیده مکن چو دیدهای تو
بیگانه مرو چو آشنایی
تا ما ماییم جمله ابریم
بی ظلمت ما مها تو مایی
❈۵❈
در پای غمش چه دیدی ای جان
کاین دست گشاده در دعایی
ای دل ز قضا چه رو نمودت
کز عشق تو طالب بلایی
❈۶❈
رفتم بر عشق کاین به چند است
گفتا که نباشد این بهایی
الا بر شاه شمس تبریز
سر پای کنی به سر بیایی
کامنت ها