مولانا:ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی حور را از دست داده از پی کمپیرکی
❈۱❈
ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی
حور را از دست داده از پی کمپیرکی
من گریبان میدرانم حیف میآید مرا
غمزه کمپیرکی زد بر جوانی تیرکی
❈۲❈
پیرکی گنده دهانی بسته صد چنگ و جلب
سر فروکرده ز بامی تا درافتد زیرکی
کیست کمپیرک یکی سالوسک بیچاشنی
تو به تو همچون پیاز و گنده همچون سیرکی
❈۳❈
میرکی گشته اسیر او گرو کرده کمر
او به پنهانی همیخندد که ابله میرکی
نی به بستان جمال او شکوفه تازهای
نی به پستان وفای آن سلیطه شیرکی
❈۴❈
خود ببینی چونک بگشاید اجل چشمت ورا
رو چو پشت سوسمار و تن سیه چون قیرکی
نی خمش کن پند کم ده بند خواجه بس قوی است
میکشد زنجیر مهرش بیمدد زنجیرکی
کامنت ها