مولانا:ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی زهره آمد ز آسمان و میزند سرخوانیی
❈۱❈
ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی
زهره آمد ز آسمان و میزند سرخوانیی
جبرئیل آمد به مهمان بار دیگر تا خلیل
میکند عجل سمین را از کرم بریانیی
❈۲❈
روز مهمانی است امروز الصلا جانهای پاک
هین ز سرها کاسه زیبا در چنین مهمانیی
بانگ جوشاجوش آمد بامدادان مر مرا
بوی خوش میآیدم از قلیه و بورانیی
❈۳❈
میکشید آن بو مرا تا جانب مطبخ شدم
مطبخی پرنور دیدم مطبخی نورانیی
گفتمش زان کفچهای تا نفس من ساکن شود
گفت رو کاین نیست ای جان بهره انسانیی
❈۴❈
چون منش الحاح کردم کفچه را زد بر سرم
در سر و عقلم درآمد مستی و ویرانیی
کامنت ها