مولانا:اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی و مماتی فی حیاتی و حیاتی فی مماتی
❈۱❈
اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی
و مماتی فی حیاتی و حیاتی فی مماتی
اقتلونی ذاب جسمی قدح القهوه قسمی
هله بشکن قفس ای جان چو طلبکار نجاتی
❈۲❈
ز سفر بدر شوی تو چو یقین ماه نوی تو
ز شکست از چه تو تلخی چو همه قند و نباتی
چو تویی یار مرا تو به از این دار مرا تو
برسان قوت حیاتم که تو یاقوت زکاتی
❈۳❈
چو بسی قحط کشیدم بنما دعوت عیدم
که نشد سیر دو چشمم به تره و نان براتی
حرکت کن حرکتهاست کلید در روزی
مگرت نیست خبر تو که چه زیباحرکاتی
❈۴❈
به چنین رخ که تو داری چه کشی ناز سپیده
که نگنجد به صفت در که چه محمودصفاتی
بنهای ساقی اسعد تو یکی بزم مخلد
که خماری است جهان را ز می و بزم نباتی
❈۵❈
به حق بحر کف تو گهر باشرف تو
که به لطف و به گوارش تو به از آب فراتی
مثل ساغر آخر تو خرابی عقولی
که چو تحریمه اول سر ارکان صلاتی
❈۶❈
کرمت مست برآید کف چون بحر گشاید
بدهد صدقه نپرسد که تو اهل صدقاتی
به کرم فاتح عقدی به عطا نقده نقدی
برهان منتظران را ز تمنای سباتی
❈۷❈
نه در ابروی تو چینی نه در آن خوی تو کینی
به عدو گوید لطفت که بنینی و بناتی
رسی از ساغر مردان به خیالات مصور
ز ره سینه خرامان کنساء خفرات
❈۸❈
و جوار ساقیات و سواق جاریات
تو بگو باقی این را انا فی سکر سقاتی
کامنت ها