گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری

❈۱❈
خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری
قمری است رونموده پر نور برگشوده دل و چشم وام بستان ز کسی اگر نداری
❈۲❈
عجب از کمان پنهان شب و روز تیر پران بسپار جان به تیرش چه کنی سپر نداری
مس هستیت چو موسی نه ز کیمیاش زر شد چه غم است اگر چو قارون به جوال زر نداری
❈۳❈
به درون توست مصری که تویی شکرستانش چه غم است اگر ز بیرون مدد شکر نداری
شده ای غلام صورت به مثال بت پرستان تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری
❈۴❈
به خدا جمال خود را چو در آینه ببینی بت خویش هم تو باشی به کسی گذر نداری
خردانه ظالمی تو که ورا چو ماه گویی ز چه روش ماه گویی تو مگر بصر نداری
❈۵❈
سر توست چون چراغی بگرفته شش فتیله همه شش ز چیست روشن اگر آن شرر نداری
تن توست همچو اشتر که برد به کعبه دل ز خری به حج نرفتی نه از آنک خر نداری
❈۶❈
تو به کعبه گر نرفتی بکشاندت سعادت مگریز ای فضولی که ز حق عبر نداری

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۸۲۸

تصاویر

کامنت ها

بامداد
2016-10-05T15:49:20
مصرع دوم از بیت سوم در بعضی نسخه ها بدین شکل است: بسپار جان شیرین چه کنی سپر نداری
بامداد
2016-10-05T19:57:03
بیت آخر مصرع دوم هم به این شکل است: مگریز ای فضولی که ز حق مفر نداری
کامیار
2012-08-24T16:21:20
در مصرع:خردانه ظالمی تو که ورا چو ماه گوییخردا، نه ظالمی تودرست تر است. به معنای ای خرد، آیا تو ظالم نیستی؟
نوید
2019-06-09T00:23:23
این شعر من رو نجات داد...
دانش
2018-06-24T09:22:35
صورت رو ولش کنید.عجب شعری بود . لذت بردم .