گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی

❈۱❈
تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
تو شراب و ما سبویی تو چو آب و ما چو جویی نه مکان تو را نه سویی و همه به سوی مایی
❈۲❈
به تو دل چگونه پوید نظرم چگونه جوید که سخن چگونه پرسد ز دهان که تو کجایی
تو به گوش دل چه گفتی که به خنده‌اش شکفتی به دهان نی چه دادی که گرفت قندخایی
❈۳❈
تو به می چه جوش دادی به عسل چه نوش دادی به خرد چه هوش دادی که کند بلندرایی
ز تو خاک‌ها منقش دل خاکیان مشوش ز تو ناخوشی شده خوش که خوشی و خوش فزایی
❈۴❈
طرب از تو باطرب شد عجب از تو بوالعجب شد کرم از تو نوش لب شد که کریم و پرعطایی
دل خسته را تو جویی ز حوادثش تو شویی سخنی به درد گویی که همو کند دوایی
❈۵❈
ز تو است ابر گریان ز تو است برق خندان ز تو خود هزار چندان که تو معدن وفایی

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۸۵۳

تصاویر

کامنت ها

شهناز ولی پور
2016-01-10T09:50:56
تو ز عشق خود نپرسی بعد از عشق باید کاما باشد تو ز عشق،خود نپرسی که چه خوب و دلرباییخود اینجا قید است برای تاکید به معانی:اصلا هیچ و........
...
2017-08-08T16:20:09
تو به گوش دل چه گفتی که به خنده‌اش شکفتی؟؟؟؟!!