مولانا:آنچ در سینه نهان میداری درنیابند چه میپنداری
❈۱❈
آنچ در سینه نهان میداری
درنیابند چه میپنداری
خفته پنداشتهای دلها را
که خدایت دهدا بیداری
❈۲❈
هر درخت آنچ که دارد در دل
آن بدیدهست گلی یا خاری
ای چو خفاش نهان گشته ز روز
تا ندانند که تو بیماری
❈۳❈
به خدا از همگان فاشتری
گر چه در پیشگه اسراری
پیش خورشید همان خفاشی
گر چه ز اندیشه چو بوتیماری
❈۴❈
چنگ اگر چه که ننالد دانند
کو چه شکل است به وقت زاری
ور بنالد ز غمی هم دانند
کو ندارد صفت هشیاری
کامنت ها