مولانا:ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی والله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندی
❈۱❈
ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی
والله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندی
تلخی ستان شکر ده سیلی بنوش و سر ده
خندان بمیر چون گل گر ز آنک ارجمندی
❈۲❈
چون مو شدهست آن مه در خنده است و قهقه
چت کم شود که گه گه از خوی ماه رندی
بشکفته است شوره تو غورهای و غوره
آخر تو جان نداری تا چند مستمندی
❈۳❈
با کان غم نشینی شادی چگونه بینی
از موش و موش خانه کی یافت کس بلندی
بالای چرخ نیلی یابند جبرئیلی
وز خاک پای پاکان یابند بیگزندی
❈۴❈
زان رنگ روی و سیما اسرار توست پیدا
کاندر کدام کویی چه یار میپسندی
چون چشم میگشاید در چشم مینماید
گر ز آنک ریش گاوی ور شیر هوشمندی
❈۵❈
قارون مثال دلوی در قعر چه فروشد
عیسی به بام گردون بنمود خوش کمندی
گر دلو سر برآرد جز آب چه ندارد
پاره شود بپوسد در ظلمت و نژندی
❈۶❈
ای لولیان لالا بالا پریده بالا
وارسته زین هیولا فارغ ز چون و چندی
کامنت ها