مولانا:دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی
❈۱❈
دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی
تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی
ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی
ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی
❈۲❈
عاشق چو قند باید بیچون و چند باید
جانی بلند باید کان حضرتی است سامی
هستی تو از سر و بن در چشم خویش ناخن
زنار روم گم کن در عشق زلف شامی
❈۳❈
در عشق علم جهل است ناموس علم سهل است
نادان علم اهل است دانای علم عامی
از کوی بینشانش زان سوی جهل و دانش
وز جان جان جانش عشق آمدت سلامی
❈۴❈
بر بام عشق بیتن دیدم چو ماه روشن
بر در بماندهام من زان شیوههای بامی
گر مست و گر میم من نی از دف و نیم من
از شیوه ویم من مست شراب جامی
❈۵❈
آن چهره چو آتش در زیر زلف دلکش
گردن ببسته جان خوش در حلقههای دامی
گوید غمت ز تیزی وقتی که خون تو ریزی
کای دل تو خود چه چیزی وی جان تو خود کدامی
❈۶❈
ای جان شبی که زادی آن شب سری نهادی
دادی تو آنچ دادی وز جان مطیع و رامی
ای روح برپریدی بر ساحلی چریدی
دل دادی و خریدی آن را که تش غلامی
❈۷❈
گر رند و گر قلاشی ما را تو خواجه تاشی
ای شمس هر طواشی تبریز را نظامی
کامنت ها