مولانا:اندر شکست جان شد پیدا لطیف جانی چون این جهان فروشد وا شد دگر جهانی
❈۱❈
اندر شکست جان شد پیدا لطیف جانی
چون این جهان فروشد وا شد دگر جهانی
بازار زرگران بین کز نقد زر چه پر شد
گر چه ز زخم تیشه درهم شکست کانی
❈۲❈
تا تو خمش نکردی اندیشه گرد نامد
وا شد دهان دل چون بربسته شد دهانی
چندین هزار خانه کی گشت از زمانه
تا در دل مهندس نقشش نشد نهانی
❈۳❈
سری است زان نهانتر صد نقش از آن مصور
در خاطر مهندس و اندر دل فلانی
چون دل صفا پذیرد آن سر جهان بگیرد
وآنگه کسی نمیرد در دور لامکانی
❈۴❈
تبریز شمس دین را از لطف لابهای کن
کز باغ بیزمانی در ما نگر زمانی
کامنت ها