مولانا:رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی جویای هر چه هستی میدانک عین آنی
❈۱❈
رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی
جویای هر چه هستی میدانک عین آنی
خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد
آن به که رقص آری دامن همیکشانی
❈۲❈
روزی کنار گیری ای ذره آفتابی
سر بر برش نهاده این نکته را بدانی
پیش آردت شرابی کای ذره درکش این را
خوردی و محو گشتی در آفتاب جانی
❈۳❈
شد ذره آفتابی از خوردن شرابی
در دولت تجلی از طعن لن ترانی
ما میوههای خامیم در تاب آفتابت
رقصی کنیم رقصی زیرا تو میپزانی
❈۴❈
احسنت ای پزیدن شاباش ای مزیدن
از آفتاب جانی کو را نبود ثانی
مخدوم شمس دینم شاهنشهی ز تبریز
تسلیم توست جانها ای جان و دل تو دانی
کامنت ها