مولانا:ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی تشنه دلان خود را کردید بس سقایی
❈۱❈
ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی
تشنه دلان خود را کردید بس سقایی
جان تشنه ابد شد وین تشنگی ز حد شد
یا ضربت جدایی یا شربت عطایی
❈۲❈
ای زهره مزین زین هر دو یک نوا زن
یا پرده رهاوی یا پرده رهایی
گر چنگ کژ نوازی در چنگ غم گدازی
خوش زن نوا اگر نی مردی ز بینوایی
❈۳❈
بی زخمه هیچ چنگی آب و نوا ندارد
میکش تو زخمه زخمه گر چنگ بوالوفایی
گر بگسلند تارت گیرند بر کنارت
پیوند نو دهندت چندین دژم چرایی
❈۴❈
تو خود عزیز یاری پیوسته در کناری
در بزم شهریاری بیرون ز جان و جایی
خامش که سخت مستم بربند هر دو دستم
ور نه قدح شکستم گر لحظهای بپایی
❈۵❈
من پیر منبلانم بر خویش زخم رانم
من مصلحت ندانم با ما تو برنیایی
هم پاره پاره باشم هم خصم چاره باشم
هم سنگ خاره باشم در صبر و بینوایی
❈۶❈
از بس که تند و عاقم در دوزخ فراقم
دوزخ ز احتراقم گیرد گریزپایی
چون دید شور ما را عطار آشکارا
بشکست طبلها را در بزم کبریایی
❈۷❈
تبریز چون برفتم با شمس دین بگفتم
بی حرف صد مقالت در وحدت خدایی
کامنت ها