مولانا:ای از جمال حسن تو عالم نشانهای مقصود حسن توست و دگرها بهانهای
❈۱❈
ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
مقصود حسن توست و دگرها بهانهای
نقاش را اگر ز جمال تو قبله نیست
مقصود او چه بود ز نقشی و خانهای
❈۲❈
ای صد هزار شمع نشسته بدین امید
گرد تنور عشق تو بهر زبانهای
ای حلقههای زلف خوشت طوق حلق ما
سازید مرغ روح در آن حلقه لانهای
❈۳❈
گویی میان مجلس آن شاه کی رسم
نی آن کرانه دارد و نی این میانهای
این داد کیست مفخر تبریز شمس دین
زان دولتی که داد درختی ز دانهای
کامنت ها