گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:جان خاک آن مهی که خداش است مشتری آن کس ملک ندید و نه انسان و نی پری

❈۱❈
جان خاک آن مهی که خداش است مشتری آن کس ملک ندید و نه انسان و نی پری
چون از خودی برون شد او آدمی نماند او راست چشم روشن و گوش پیمبری
❈۲❈
تا آدمی است آدمی و تا ملک ملک بسته‌ست چشم هر دو از آن جان و دلبری
عالم به حکم او است مر او را چه فخر از این چون آن او است خالق عالم به یک سوی
❈۳❈
بحری که کمترین شبه را گوهری کند حاشا از او که لاف برآرد ز گوهری
آن ذره است لایق رقص چنان شعاع کو گشت از هزار چو خورشید و مه بری
❈۴❈
آن ذره‌ای که گر قدمش بوسد آفتاب خود ننگرد به تابش او جز که سرسری
بنما مها به کوری خورشید تابشی تا زین سپس زنخ نزند از منوری
❈۵❈
درتاب شاه و مفخر تبریز شمس دین تا هر دو کون پر شود از نور داوری

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۹۹۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

همایون
2018-02-20T23:23:39
هستی‌ بر تاریکی‌ می‌‌افزاید و انبوهی را می‌‌گستراند تا یکی‌ نوری و یکی‌ یگانه‌ای را پدیدار سازد هستی‌ با استثنا‌ها کار می‌‌کند و توانائی و زیبایی خود را نمایش می‌‌دهد زمینه کار تاریکی است تا خورشیدی نمایان گردد و بسیار کوچکی می‌‌آید تا بزرگی آشکار شود در میا‌‌ن آدم‌های بی‌ شمار است که انسانی‌ ظاهر می‌‌گردد و وقتی آمد آنگاه همه هستی‌ در خدمت او در می‌‌آید این راز هستی‌ است و با رازورزی می‌‌توان به آن پی‌ برد نه با علم و دانش که هستی‌ و آفرینش همه در خدمت آن گوهر و پهلوان و انسان یگانه اند که هر از گاه در پهنه هستی‌ چون خورشیدی می‌‌درخشدچون آن‌ اوست خالق عالم به یک سری