مولانا:بزم و شراب لعل و خرابات و کافری ملک قلندرست و قلندر از او بری
❈۱❈
بزم و شراب لعل و خرابات و کافری
ملک قلندرست و قلندر از او بری
گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست
زیرا که آفریده نباشد قلندری
❈۲❈
تا کی عطارد از زحل آرد مدبری
مریخ نیز چند زند زخم خنجری
تا چند نعل ریز کند پیک ماه نیز
تا چند زهره بخش کند جام احمری
❈۳❈
تا چند آفتاب به تف مطبخی کند
بازار تنگ دارد بر خلق مشتری
تا چند آب ریزد دولاب آسمان
تا چند آب نشف کند برج آذری
❈۴❈
تا چند شب پناه حریفان بد شود
تا چند روز پرده درد بر مستری
تا چند دی برآرد از باغ‌ها دمار
تا کی بهار دوزد دیباج اخضری
❈۵❈
زین فرقت و غریبی طبعم ملول شد
ای مرغ روح وقت نیامد که برپری
وین پر درشکسته پرخون خویش را
سوی جناب مالک و مخدوم خود بری
❈۶❈
اندر زمین چه چفسی نی کوه و آهنی
زیر فلک چه باشی نی ابر و اختری
زان حسن آبدار چو تازه کنی جگر
نی آب خضر جویی نی حوض کوثری
❈۷❈
ای آب و روغنی که گرفتار آمدی
با آنچ در دلست نگویی چه درخوری
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۳۰۰۴
صوتی یافت نشد!تصاویر
کامنت ها