مولانا:جای دگر بودهای زانک تهی رودهای آب دگر خوردهای زانک گل آلودهای
❈۱❈
جای دگر بودهای زانک تهی رودهای
آب دگر خوردهای زانک گل آلودهای
مست دگر بادهای کاحمق و بس سادهای
دل چه بدو دادهای رو که نیاسودهای
❈۲❈
گنج روان در دلت بر سر گنج این گلت
گیرم بیدیدهای آخر نشنودهای
چیست سپیدی چشم از اثر نفس و خشم
چون پی دارو ز یشم سرمه دهی سودهای
❈۳❈
از نظر لم یزل دارد جانت تگل
پرتو خورشید را تو به گل اندودهای
گنج دلت سر به مهر وین جگرت کان مهر
ای تو شکم خوار چند در هوس رودهای
❈۴❈
از اثر شمس دینست این تبش عشق تو
وز تبریزست این بخت که پروردهای
کامنت ها